شگفتا، شگفتا!! به خدا سوگند، اين واقعيت قلب انسان را ميميراند و دچار غم و اندوه ميکند که شاميان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرقيد. زشت باد روي شما و از اندوه رهايي نيابيد که آماج تير بلا شديد. به شما حمله ميکنند، شما حمله نميکنيد؟ با شما ميجنگند، شما نميجنگيد؟ اينگونه معصيت خدا ميشود و شما رضايت ميدهيد؟ وقتي در تابستان فرمان حرکت به سوي دشمن ميدهم، ميگوييد هوا گرم است مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه که در زمستان فرمان جنگ ميدهم، ميگوييد هوا خيلي سرد است بگذار سرما برود، همه اين بهانهها براي فرار از سرما و گرما بود؟ وقتي شما از گرما و سرما فرار ميکنيد، به خدا سوگند که از شمشير بيشتر گريزانيد. مظلوميت امام (ع) و علل شکست کوفيان اي مرد نمايان نامرد! اي کودک صفتان بيخرد، که عقلهاي شما به عروسان حجلهآراي، شباهت دارد، ای کاش که شما را هرگز نميديدم و هرگز نميشناختم، شناختن شما سوگند به خدا که جز پشيماني حاصلي نداشت، و اندوهي غمبار سرانجام آن شد. خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پرخون، و سينهام از خشم شما مالامال است، کاسههاي غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد، و با نافرماني و ذلت پذيري، راي و تدبير مرا تباه کرديد، تا آنجا که قريش در حق من گفت: بي ترديد پسر ابيطالب مردي دلير است ولي دانش نظامي ندارد. خدا پدرانشان را مزد دهد، آيا يکي از آنها تجربههاي جنگي سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيکار می تواند از من پيشي گيرد؟ هنوز بيست ساله نشده، که در ميدان نبرد حاضر بودم، هم اکنون که از شصت سال گذشته ام. اما دريغ، آن کس که فرمانش را اجراء نکنند، رايي نخواهد داشت.
خدا را بر آنچه که خواسته و هر کار که مقدر فرمود ستايش ميکنم، و او را بر اين گرفتار شدنم به شما کوفيان ميستايم، اي مردمي که هرگاه فرمان دادم اطاعت نکرديد، و هر زمان شما را دعوت کردم پاسخ نداديد، هرگاه شما را مهلت ميدهم در بيهودگي فرو ميرويد، و در هنگامه جنگ سست و ناتوانيد، اگر مردم اطراف امام خود جمع شوند طعنه زده، و اگر شما را براي حل مشکلي بخوانند سر باز ميزنيد. پدر مباد دشمنان شما را! براي پيروزي منتظر چه چيزي هستيد؟ چرا براي گرفتن حق خود جهاد نميکنيد؟ آيا در انتظار مرگ يا ذلت هستيد؟ بخدا سوگند! اگر مرگ من فرا رسد که حتما خواهد رسيد، بين من و شما جدايي خواهد افتاد، در حالي که من از همنشيني با شما ناراحت، و حضورتان براي من بيفايده بود. خدا خيرتان دهد، آيا ديني نيست که شما را گردآورد؟ آيا غيرتي نيست که شما را براي جنگ با دشمن بسيج کند؟ شگفتآور نيست که معاويه انسانهاي جفاکار پست را ميخواند و آنها بدون انتظار کمک و بخششي از او پيروي ميکنند!! و من شما را براي ياري حق ميخوانم، در حالي که شما بازماندگان اسلام، و يادگار مسلمانان پيشين ميباشيد، با کمک و عطايا شما را دعوت ميکنم ولي از اطراف من پراکنده ميشويد، و به تفرقه و اختلاف روي ميآوريد. نه از دستورات من راضي ميشويد، و نه شما را به خشم ميآورد که بر ضد من اجتماع کنيد، اکنون دوست داشتني چيزي که آرزو ميکنم، مرگ است. کتاب خدا را به شما آموختم، و راه و رسم استدلال را به شما آموزش دادم، و آنچه را که نميشناختيد به شما شناساندم، و دانشي را که به کامتان سازگار نبود جرعه جرعه به شما نوشاندم. اي کاش نابينا ميديد! و خفته بيدار ميشد! سوگند بخدا چه نادان مردمي که رهبر آنان معاويه، و آموزگارشان پسر نابغه (عمروعاص) باشد!
سوگند به خدا ميدانستم که مردم شام به زودي بر شما غلبه خواهند کرد. زيرا آنها در ياري کردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرقيد، شما امام خود را در حق نافرماني کرده و آنهاامام خود را در باطل فرمانبردارند. آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خيانتکاريد، آنها در شهرهاي خود به اصلاح و آباداني مشغولند و شما به فساد و خرابي (آنقدر فرومايهايد) اگر من کاسه چوبي آب را به يکي از شماها امانت دهم ميترسم که بند آن را بدزديد نفرين به امت خيانتکار خدايا، من اين مردم را با پند و تذکرهاي مداوم خسته کردم و آنها نيز مرا خسته نمودند، آنها از من به ستوه آمده، و من از آنان به ستوه آمده، دل شکستهام، به جاي آنان افرادي بهتر به من مرحمت فرما، و به جاي من بدتر از من بر آنها مسلط کن. خدايا، دلهاي آنان را، آنچنان که نمک در آب حل ميشود، آب کن. به خدا سوگند، دوست داشتم، به جاي شما کوفيان، هزار سوار از بنيفراس بن غنم ميداشتم که: (اگر آنان را ميخواندي، سواراني از ايشان نزد تو ميآمدند مبارز و تازنده چون ابر تابستاني
اي مردم کوفه! بدنهاي شما در کنار هم، اما افکار و خواستههاي شما پراکنده است، سخنان ادعايي شما، سنگهاي سخت را ميشکند، ولي رفتار سست شما دشمنان را اميدوار ميسازد، در خانههايتان که نشستيد، ادعاها و شعارهاي تند سر ميدهيد، اما در روز نبرد، ميگوييد اي جنگ، از ما دور شو، و فرار ميکنيد. آن کس که از شما ياري خواهد، ذليل و خوار است، و قلب رهاکننده شما آسايش ندارد، بهانههاي نابخردانه ميآوريد، چون بدهکاران خواهان مهلت، از من مهلت ميطلبيد و براي مبارزه سستي ميکنيد، بدانيد که افراد ضعيف و ناتوان هرگز نميتوانند ظلم و ستم را دور کنند، و حق جز با تلاش و کوشش به دست نميآيد، شما که از خانه خود دفاع نميکنيد چگونه از خانه ديگران دفاع مينماييد؟ و با کدام امام پس از من به مبارزه خواهيد رفت؟ به خدا سوگند فريب خورده آن کس که به گفتار شما مغرور شود، کسي که به اميد شما به سوي پيروزي رود، با کندترين پيکان به ميدان آمده است، و کسي که بخواهد دشمن شما را با شما هدف قرار دهد، با تيري شکسته، تيراندازي کرده است به خدا سوگند! صبح کردم در حالي که گفتار شما را باور ندارم، و به ياري شما اميدوار نيستم، و دشمنان را به وسيله شما تهديد نميکنم. راستي شما را چه ميشود؟ دارويتان چيست؟ و روش درمانتان کدام است؟ مردم شام نيز همانند شمايند؟ آيا سزاوارست شعار دهيد و عمل نکنيد؟ و فراموشکاري بدون پرهيزگاري داشته، به غير خدا اميدوار باشيد؟
چه مقدار با شما کوفيان مدارا کنم؟ چونان مدارا کردن با شتران نو باري که از سنگيني بار، پشتشان زخمشده است، و مانند وصله زدن جامه فرسودهاي که هرگاه از جانبي آن را بدوزند، از سوي ديگر پاره ميگردد؟ هرگاه دستهاي از مهاجمان شام به شما يورش آورند، هر کدام از شما به خانه رفته، درب خانه را ميبنديد، و چون سوسمار در سوراخ خود ميخزيد، و چون کفتار در لانه ميآرميد. سوگند به خدا! ذليل است آن کس که شما ياري دهندگان او باشيد، کسي که با شما تيراندازي کند گويا تيري بدون پيکان رها ساخته است. به خدا سوگند! شما در خانهها فراوان، و زير پرچمهاي ميدان نبرد اندکميد، و من ميدانم که چگونه بايد شما را اصلاح کرد و کجيهاي شما را راست کرد، اما اصلاح شما را با فاسد کردن روح خويش جايز نميدانم، خدا بر پيشاني شما داغ ذلت بگذارد، و بهره شما را اندک شمارد، شما آنگونه که باطل را ميشناسيد از حق آگاهي نداريد، و در نابودي باطل تلاش نميکنيد آنسان که در نابودي حق کوشش داريد.
اي مردم عراق! همانا شما به زن بارداري ميمانيد که در آخرين روزهاي بارداري جنين خود را سقط کند، و سرپرستش بميرد، و زماني طولاني بيشوهر ماند، و ميراث او را خويشاوندان دور غارت کنند. آگاه باشيد! من با اختيار خود به سوي شما نيامدم بلکه به طرف ديار شما کشانده شدم، به من خبر دادند که ميگوييد علي دروغ ميگويد!! خدا شما را بکشد، به چه کسي دروغ روا داشتهام؟ آيا به خدا دروغ روا داشتم؟ در حالي که من نخستين کسي هستم که به خدا ايمان آوردم، يا بر پيامبرش؟ من اول کسي بودم که او را تصديق کردم! نه به خدا هرگز!! آنچه گفتم واقعيتي است که شما از دانستن آن دوريد، و شايستگي درک آن را نداريد، مادرتان در سوگ شما زاري کند واي، واي، سردهد. پيمانه علم را بر شما رايگان بخشيدم، اگر ظرفيت داشته باشيد. و به زودي خبر آن را خواهيد فهميد.
خدايا آبرويم را با بي نيازي نگهدار، و با تنگدستي شخصيت مرا لکه دار مفرما، که از روزيخواران تو روزي خواهم، و از آدمهاي بدکردار عفو و بخشش طلبم، مرا در ستودن آن کس که به من عطايي فرمود موفق فرما، و نیز در نکوهش آن کس که از من دريغ داشت، در صورتيکه در پشت پرده، اختيار هر بخشش و دريغي در دست تو است و تو بر همه چيز توانايي!
منبع: نهج البلاغه مولا
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده توسط مجتبی علیپور |
لينک ثابت
|برچسب:,|